آیا آمریکاییها زیاد ازدواج میکنند؟ آیا آمریکاییها زیاد طلاق می گیرند؟ آیا اصولا غربیها کم ازدواج میکنند و یا اینکه غربیها زیاد طلاق میگیرند؟
اندرو جی. چرلین
البته غربیها منظور کشورهای اروپایی و شمال آمریکاست، که هر بار آماری میخواهد اعلام شود آمریکا خود را با این کشورها مقایسه میکند. "اندرو جی. چرلین" نیز در بیان واقعیتهای مربوط به جامعهی آمریکایی این قاعده را رعایت کرده و در کتاب جدید خود به آمارهای ازدواج بالای آمریکا در مقایسه با دیگر کشورهای غربی اشاره میکند؛ ولی این مطلب را نیز میگوید که خانوادههای دو یا چند نفری در آمریکا مثل طلا کمیاب هستند و به همین خاطر، دو دهه مطالعهی خود را در کتابی با همکاری انتشارات " Alfred A. Knopf" منتشر کرده است که در آن وضعیت ازدواج در آمریکا را با وجود رکود اقتصادی چند سال اخیر این کشور مطلوب میداند. ولی از آن طرف نیز نسبت به آمار بالای طلاق و خانوادههای متزلزل این کشور هشدار میدهد.
چرلین؛ جامعه شناس و استاد آمار دانشگاه جان هاپکینز آمریکا در این کتاب با عنوان( چرخ و فلک ازدواج )با ارائه نتایج 20 سال مطالعه خود دربارهی ساختار خانواده در این کشور از وضعیت نابسمان این امر خبر میدهد و حتی در بعضی موارد از واژه تشنج و هرج و مرج برای وضعیت ازدواج و خانواده استفاده کرده است.
وی در 271 صفحه به طور مبسوط تاریخچه و سیر تحول ازدواج در نیم قرن اخیر آمریکا را تشریح کرده و آن را اسفبار ارزیابی میکند و در حقیقت با اشاره به عنوان کتاب اعتقاد دارد به دلیل عدم انگیزه و نیروی محرکه لازم (چرخ و فلک ازدواج) در سالهای اخیر به طور قابل توجهی کند شده است و خطر ایستادن آن هر لحظه احساس میشود، که نتیجهی این کندی حرکت چرخ و فلک را میتوان در پیدایش ازدواجهای عجیب و غریب و همجنسگراهای فردی و گروهی مشاهده کرد.
چرلین به عنوان یکی از جامعهشناسان برجستهی آمریکا در کتاب خود مینویسد: مردم در این کشور ازدواج را مانند قوانین دیگر اجتماعی - سیاسی یک نوع کالا میدانند که میتوانند با آن به آرامش ایده آل خود برسند، ولی همین ایده آل بعضی مواقع جلوی پیشرفت به اصطلاح شخصی و فردی آنها را میگیرد و زن و مردی که قبل از ازدواج عادت داشتند تمام کارها و تصمیمات زندگی را خود بگیرند، با کوچکترین مشکلاتی به سادگی هرچه تمامتر از هم جدا میشوند و شاید چندی بعد با هم دوباره ازدواج کرده! و در این میان کودکان همیشه شاهد آمدن و رفتنهای یکی از والدین خود هستند. به همین خاطر است که چرلین در نوشتههای خود اعتقاد دارد کودکان کنونی آمریکا دیگر به زندگی با یکی از والدین خود عادت کردهاند.
به اعتقاد چرلین مردم آمریکا بر خلاف آن چیزی که در رسانههای این کشور تبلیغ میشود، دارای کمترین ثبات قانونی و حتی مذهبی نسبت به مسئله ازدواج هستند و به عبارت دیگر اعتقادی به الهی بودن مسئلهی ازدواج ندارند. همچنین قوانین این کشور نیز برای استحکام این رابطه کفایت نمیکند و در حقیقت قوانین مربوط به ازدواج و خانواده بیشتر از رابطهی زن و شوهر به استقلال و شخصیت به اصطلاح متمدن طرفین اهمیت میدهد که با وجود هزینههای میلیونی برای توسعه و ترویج ازدواج، آمریکا کمترین زمان و مراحل قانونی برای طلاق را در سراسر جهان دارد.
به عنوان مثال وزارت بهداشت آمریکا در سال 2005 میلادی از سوی دولت 100 میلیون دلار بودجه اختصاصی برای تبلیغ امر ازدواج دریافت کرد؛ اما... در اینجا نویسنده با لحنی کنایه آمیز مینویسد : ما یعنی آمریکا تنها کشور جهان هستیم که دولتش باید سالیانه میلیونها دلار برای تشویق جوانان به ازدواج هزینه کند، که در این راه هم بسیاری از گروههای منحرف که نفوذ بسیاری در دستگاههای دولتی این کشور دارند؛ در همین امر نیز مداخله میکنند و در خلاف این هدف حرکت میکنند.
چرلین که پیش از این کتابی با عنوان "خانوادههای خصوصی و عمومی" را در کارنامهی فرهنگی خود داشته، در تحریر این کتاب نوعی احساس وظیفه میکند و مینویسد: "من به عنوان یک شهروند آمریکایی باید بگویم که ازدواج در تمام ادیان الهی توصیه شده است و مردمان قدیم قارهی جدید نیز این مسئله را میدانستند. ولی نیرویی که در حال حاضر به جنگ آن آمده است همان قوانین پستمدرنی است که آمریکای اخیر برای آزادی بیشتر افراد وضع کرده است و همین قوانین به افراد اجازه میدهد بدون توجه به احساسات و درونیات فرد دیگری، وی را ترک کنند."
وی حتی در بعضی موارد به اصلاحات قرون اخیر در آموزههای الهی ادیان کاتولیک و پروتستان به صراحت انتقاد میکند و میگوید چرا باید بعضی از انسانها فکر کنند ازدواج آنها را از رابطه با خداوند باز میدارد؟!
به گزارش کتاب نیوز به نقل از نیویورکتایمز، در بعضی صفحات کتاب، نویسنده موضوع را از لحاظ تاریخی نیز بررسی کرده است. به طوری که حتی با اشاره به بعضی مقالات و اظهارات شخصیتهای مذهبی کشورش اعتقاد دارد: مذهبیهای این کشور نیز به این امر بیتوجه بوده و هستند و اسناد تاریخی نشان میدهد حتی در زمان آمریکای مستعمراتی که انگلیسیهای مهاجر به دلایلی طلاق را ممنوع کرده بودند نیز، به راحتی زوجها از هم جدا میشدند و به عبارت سادهتر تقریباً اکثر آمریکاییها طلاق را نه تنها خطا نمیدانند؛ بلکه آن را مثل سایر قوانین اجتماعی راهی برای پیشرفت خود ارزیابی میکنند. در سالهای اخیر دولت آمریکا مثلاً در ایالت آرکانزاس قوانین مربوط به ازدواج و طلاق را محدود کرد و حتی قانونی را تصویب کرد که زوجها قبل از ازدواج در عقدنامهی خود شروطی را برای ادامهی زندگی امضاء کنند؛ ولی آمارهای سال 2004 نشان داد نه تنها طلاق در این منطقه کاهش پیدا نکرد، بلکه تظاهراتی نیز از سوی گروههای حقوق بشر برای نقض این قانون صورت گرفت!
نویسنده همچنین مینویسد: در بعضی از صحنههای زندگی مردمی که در کشورهای مدرنی مثل آمریکا زندگی میکنند، ازدواج بخشی از تکامل و سیر روند صعودی بشر نیست و به احتمال زیاد مانند جفتگیری پرندگان و حیوانات برای تولید فرزند است و به همین خاطر است به جای هزینه کردن روی ارتقای سلامت خانوادهها و تحکیم روابط زوجها، بیشتر قوانین برای امنیت و اطمینان از سرپرستی فرزندان تصویب میشود در حقیقت کسی به نیازهای معنوی این بچهها توجهی ندارد و دولتمردان اعتقاد ندارند که طلاق میتواند تاثیرات منفی روی فرزندان و نسل آینده به جای گذارد.
چرلین فصل آخر کتاب خود را با عنوان (آهسته برانید) تالیف کرده و خطاب به والدین و به خصوص مادران طلاق گرفته میگوید: قبل از ازدواج مجدد با یک مرد غریبه کمی فکر کنید و چرخ و فلک زندگی را آهستهتر برانید و این حداقل کاری است که میتوانید در قبال جلوگیری از افتادن کودکان از صندلی این چرخ و فلک انجام دهید..